اطفال حدایق

لغت نامه دهخدا

اطفال حدایق. [ اَ ل ِ ح َ ی ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب )کنایه از ریاحین نودمیده است. ( انجمن آرای ناصری ).

فرهنگ فارسی

کنایه از ریاحین نو دمیده است

جمله سازی با اطفال حدایق

ز قطع دست شد کارش ز دست و او افتاد از پا برای خاطر اطفال شد همدست دندانش
(اولياى اطفال بايد از هرگونه مؤ اخذه و سرزنش شديد نسبت به كودك مقصربپرهيزند و اگر كارى را به خوبى از عهده برنيايد، به او نخندند، بلكه كمك كنند تابار ديگر آن عمل را بهتر انجام بدهد.
ناز پروردی که من گردیده‌ام پروانه‌اش گل زنند اطفال جای سنگ بر دیوانه‌اش
۳- شهروندان پاکستان که از پاکستان می‌آیند باید گواهی واکسیناسیون فلج اطفال به همراه داشته باشند.
یکی که مثل همین طفل دل ز درد دو نیم مباد در به در اطفال من به دهر یتیم
اى غيرت خدا ديدى كه حرمت زنان مسلمان را بدون گناه هتك كردند، اگر مردان به خاطرگناهشان كشته شدند، گناه اطفال چه بود كه آنها را سر بريدند؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
معلق
معلق
سلیم
سلیم
مطلقه
مطلقه
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل