اصل انقسام مزدوجات

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اصل انقسام مزدوجات یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای قابلیت تقسیم هر زوجی به دو متساوی است.
یکی از مبادی اولیه علوم برهانی و یقینی «اولیات» است و آن، قضایایی است که تصور موضوع و محمول آنها به تنهایی باعث جزم به حکم است. در این گونه قضایا حکم بدون واسطه می آید و حاکم، عقل صِرف و خالص است؛ مثل: قضیه «اجتماع نقیضین محال است» که تصور نقیضین به تنهایی برای جزم به حکم کفایت می کند.
اقسام اصول اولیات
اولیات بسیار ند، از جمله آنهاست: ۱. اصل عدم تناقض: نقیضان در وجود و عدم جمع نمی شوند.۲. اصل هوهوی: ثبوت هر شیء و اجزای آن برای خودش ضروری و سلب آنها محال است.۳. اصل سبب کافی: هر حادثی محدثی می خواهد و ترجح یا ترجیح بدون مرجح ممکن نیست.۴. اصل کل و جزء: هر کلی از جزء خود بزرگ تر است.۵. اصل مساوات: هر یک از دو متساوی با مساوی آن نیز مساوی است.۶. اصل انقسام مزدوجات: هر زوجی به دو متساوی قابل تقسیم است.اصل عدم تناقض، بالذات؛ ضروری و مسلم است و واسطه ندارد، ولی سایر اصول، واسطه دارند و واسطه در همه اصول دیگر، امتناع اجتماع نقیضن است و بازگشت همه اصول به همان یک اصل است؛ برای مثال هر کلی بالضروره از جزء خودش بزرگ تر است، زیرا ممکن نیست شامل بر جزء باشد و نباشد.سایر قضایای ضروریه نیز به همین قرارند.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:(۱) صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی.
...

جمله سازی با اصل انقسام مزدوجات

و چون در ابتداى حدوثش كه منطبع در جسم است او را حظى از ملكوت و تجرد كان از جهتعلو ذاتش برتر از سنخ ماده؛ بخلاف صور اسطقسيه كه ماده محض اند و به انقساممحلشان كه ماده است منقسم مى شوند ولى صورت نفس هر چند كه جسمانى است بر اثرارتفاع ذاتش و حظ قليل از تجرد و ملكوتش منزه از انقسام مذكور است.
و سخن كوتاه اينكه در دلالت آيه بر دو نوع بودن گناهان و انقسام آن به صغيره وكبيره در مقايسه آنها با يكديگر هيچ ترديدى نيست و نبايد در آن ترديد كرد.
و بالا خره مى گويند: به واسطه ماده ونيرو عناصر اصلى پيدا شده و در اثر نمازجآنها به نسبتهاى مخصوص، اجسام زنده وجود يافته اندواول چيزى كه از اجسام زنده پيدا شده، ماده اىزلال است كه داراى قوّه تغذى و انقسام است كه آن را بيولوژيستها ((پرتوپلاسما))ناميده اند كه از پيدايش آن، ساده ترين گياه و حيوان زنده به وجود آمد...
و همچنين اگر اين دو مشاهده را با هم بسنجد، مى بيند كه (من ) معنائى است بسيط كهقابل انقسام و تجزيه نيست، ولى بدنش قابل انقسام هست، اجزاء و خواص بدنش نيزانقسام مى پذيرد، چون بطور كلى ماده و هر موجودى مادى اينطور است، پس معلوم مى شودنفس غير بدن است،
و اين كه گفته شود: خداوند متعال احدى المعنى است يعنى نه در وجود و نه درعقل و نه در و هم انقسام پذير نيست (و داراى اجزاء نمى باشد)(291)