اسود العایا

لغت نامه دهخدا

اسودالعایا. [ ] ( اِخ ) در مصر دعوت دین ابراهیم کرد. ( تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 66 ).

فرهنگ فارسی

در مصر دعوت دین ابراهیم کرد

جمله سازی با اسود العایا

💡 اسود با كمال ناراحتى فيروز را از اتاق خارج كرد و او را از قصر بيرون كشيد.

💡 به جز سرشک رخم بهره نی ز احمر و اصفر به غیر نامه و کلکم نمانده ز ابیض و اسود

💡 97- از آن جمله موهوب - اسود، معروف به ابوالسباع بن عبدالله محمى - ابن حسينبن عبدالله نام برده است. شيخ شريف عبيدلى در تهذيب الانساب او را نام برده و مىگويد وى در بغداد بوده است.

💡 دین گیر که از بی‌دینی بنده شده‌ستند پیش تو زاطراف جهان اسود و احمر

💡 در اين هنگام كه فيروز به اتفاق اسود از خانه بيرون شده راه مى رفتند ناگهان شنيدكه مردى از وى سعايت مى كند، اسود هم به اين مرد ساعى مى گويد: فردا فيروز ورفقايش را خواهم كشت. ناگهان اسود متوجه شد كه فيروز گوش مى دهد.