استخوان اور

لغت نامه دهخدا

( استخوان آور ) استخوان آور. [ اُ ت ُ خوا / خا وَ ] ( ص مرکب ) درشت استخوان.

فرهنگ فارسی

( استخوان آور ) درشت استخوان

جمله سازی با استخوان اور

💡 خوردیم زخمها که نه خون آمد و نه آه وه این چه نیش بود که تا استخوان برفت

💡 کی نهان مانند در آفاق صاحب گوهران استخوان پاک همچون صبح تابان روشن است

💡 چون نیست خوشدل از تن زارم سگ درش سگ بهتر از کسی، که به این استخوان خوش است

💡 گوش، گونه، ترقوه، قسمت پیشین دنده‌ها، قسمت پیشین استخوان هیپ، انگشتان پا

💡 در میان دردها واعظ بسی گردیده ام درد عشق است اینکه می افتد پسند استخوان