و بنابراين اظهر اين است كه منظور از (حسنى ) همان عاقبت حسنى و سرانجام نيكباشد. و اينكه بعضيها گفته اند منظور از (حسنى ) اجر نيك، و يا بهشت است اگر چهبالمال حرف صحيحى است، چون عاقبت محموده ايمان وعمل صالح مثوبت و اجر الهى است و آنهم بهشت است، و ليكن مثوبت و بهشت از آن جهت كهمثوبت و يا بهشت است در اين مقام مقصود نيست، بلكه از اين جهت كه عاقبت امر ايشان و منتهىاليه مجاهدات ايشان است منظور است.
و چون حكم عقل به تنهايى نمى تواند كار ساز باشد؛ زيرا حاكم فقط ذات اقدس خداوندهست و بس، پس بايد بين حكم عقلى كه از آراى محموده مى باشد و حكم شرعى كهمدلول حكم عقل است، تلازم وجود داشته باشد؛ تادليل بودن عقل تام گرديده و متابعت از آن واجب شود.
به خاطر دو مطلب فوق كه گفته شد، عقل هر شخصى به تنهايى نمى تواند، از ديگرعقول نمايندگى نموده و به ضرس قاطع حكمى صادر كند. اينجاست كه براى تشخيصحكم عقل، بايد مراجعه كرد به ((آراى محموده )) كه عقلاى عالم به عنوان اينكهعاقل هستند، همه بالاتفاق به آن حكم معتقد مى باشند.
و در همه آنها خداى سبحان آثار اعتقاد حق و ايمان به حق و استجابت و پذيرفتن دعوت حق،و همچنين آثار سوء اعتقاد به باطل و كفر بحق و نپذيرفتن دعوت به حق را بيان مى كند.شاهد بر اين مطلب سياق خود آيات است، زيرا مطلبى كه در آنها آمده پيرامون عاقبت امرايمان و سرانجام كفر است، و اينكه عاقبت محموده ايمان را هيچ چيز جبران نمى كند، هر چنددو برابر نعمتهاى دنيا باشد.
(( كن ابن من شئت و اكتسب ادبايغنيك محموده عن النسبان الفتى من يقول ها انا ذاليس الفتى من يقول كان ابىفرزند هر كه خواهى باش ولى ادب و هنر را كسب كن# تا خوبى هنر و ادب تو را از نسب(پدرى ) بى نياز كند # جوان كسى است كه بگويد من چنين چنان هستم # نه كسى كهبگويد پدرم چنين و چنان بود.