کوکنک

لغت نامه دهخدا

کوکنک. [ کو ک َ ن َ ] ( اِ مصغر ) مصغر کوکن است که جغد باشد و آن پرنده ای است به نحوست مشهور. ( برهان ) ( آنندراج ). کوکن یعنی جغد کوچک. ( ناظم الاطباء ):
آواز نای و حسن کجاسیرگاه تو
ویرانه ها و خلق در آن همچو کوکنک.خیالی سبزواری ( از فرهنگ رشیدی ).الصخد؛بانگ کوکنک. ( مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

جمله سازی با کوکنک

کوکنک پیش او چو نهد سینه بر زمین فریاد و نعره دارد چون بر هوا کلنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
افتخار
افتخار
چهارپایان
چهارپایان
هورنی
هورنی
کردار
کردار