لغت نامه دهخدا
کندد. [ ک ُ دُ ] ( اِ ) جای خوابی که از چوب یا کلوخ برای باز سازند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || زنبورخانه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کندد. [ ک ُ دُ ] ( اِ ) جای خوابی که از چوب یا کلوخ برای باز سازند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || زنبورخانه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
💡 مندائیان از پادشاهی به نام اردوان (ماندائی: اردبان) با احترام یاد می کندد که به احتمال زیاد اردوان دوم است که به آنها کمک کرد تا از آزار و شکنجه در اورشلیم فرار کنند و در طول سلطنت او در ماد مستقر شوند. از او در حران گوایته، متن مندائی، نام برده شده است.
💡 ز بس که کندد و زلف و بس که راندم اشک یکی چو در ثمین و یکی چو مشک ختن
💡 علم را بر اوج افلاک است ره تا ز چشم مهر بر کندد نگه
💡 مندائیان از پادشاهی به نام اردوان (ماندائی: اردبان) با احترام یاد می کندد که به احتمال زیاد اردوان دوم است که به آنها کمک کرد تا از آزار و شکنجه در اورشلیم فرار کنند و در طول سلطنت او در ماد مستقر شوند. از او در حران گوایته، متن مندائی، نام برده شده است.
💡 جین که میداند فرصتی برای مصاحبه ندارد همراه با راکسی آن جا را ترک می کندد. در خارج از ساختمان، هادسون مک گیل به جین میرسد که کارتهای وی را پیدا کرده و به او بورس تحصیلی دانشگاهی آکسفورد میدهد.
💡 روز کین آن محرم تقدیر خویش گور خود می کندد از شمشیر خویش