لغت نامه دهخدا
هزاربنده. [ هََ / هَِ ب َ دَ / دِ ] ( اِخ ) به گفته بلعمی لقب مهرنرسی از فرزندان اسفندیار است که یزدگرد اوّل ساسانی او را وزارت داد و بهرام گور نیز این شغل بدو سپرد و مردمان از وزارت او شادمان بودند. رجوع به تاریخ بلعمی ص 944 شود.
هزاربنده. [ هََ / هَِ ب َ دَ / دِ ] ( اِخ ) به گفته بلعمی لقب مهرنرسی از فرزندان اسفندیار است که یزدگرد اوّل ساسانی او را وزارت داد و بهرام گور نیز این شغل بدو سپرد و مردمان از وزارت او شادمان بودند. رجوع به تاریخ بلعمی ص 944 شود.
💡 امام صادق عليه السلام فرمود: (كسيكه حاجت برادر مؤ من را برآورد از آزاد كردن هزاربنده و باز كردن هزار اسب در راه خدا و جهاد بهتر است ) اين وسوسه و خيالات ودل بستگى به دنياست كه مانع مى شود كه انسان خيرش به ديگران نرسد با اينهمهوصاياى اكيد(664)