لغت نامه دهخدا منفه. [ م ُ ن َف ْ ف َه ْ] ( ع ص ) شتر مانده کرده، و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): بعیر منفه؛ شتر مانده کرده شده. ( ناظم الاطباء ). جمل منفه؛ شتر نر مانده و خسته کرده. تأنیث آن مُنَفَّهَة. ( از اقرب الموارد ).منفه. [ م ُ ن َف ْ ف ِه ْ ] ( ع ص ) رجل منفه؛ مردی که شتر را مانده می کند. ( ناظم الاطباء ).
جمله سازی با منفه در مصر، گروهی از قبیله منفه، که قبیله ای است که او به ایشان تعلق دارد، نزد او آمدند و آنها به منظور استقبال از وی در مصر حضور داشتند.