صلح جوئی

لغت نامه دهخدا

صلح جوئی. [ ص ُ ] ( حامص مرکب ) آشتی خواهی. صلح طلبی. رجوع به صلح طلبی، صلح جو و صلح شود.

جمله سازی با صلح جوئی

من از تو صلح جویم با گناهت تو جوئی رنج من بر بیگناهی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هیت
هیت
کس کش
کس کش
امجق
امجق
فال امروز
فال امروز