افتیده

لغت نامه دهخدا

افتیده. [ اُ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) افتاده. رجوع به افتاده و افتیدن شود: و اگر این آماس در پستان یا خایه افتیده باشد و در تن امتلاء نباشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

جمله سازی با افتیده

روزی میرجان در مسجد با مولوی تورگل درگیر می‌شود. کار بجایی می‌رسد که او دیگر نمی‌تواند درکندلو زندگی کند. مندوخان به شکرانه شیر پستان دردانه و اینکه پسرش در قلعه شیروبیگ از دست مادراندرها نجات یافته بود، میرجان را بر اسپ خودش تا مالستان فراری می‌دهد. میرجان از مالستان به ایران می‌رود. او در اصفهان درس دین می‌خواند. اما نیمه شبی مدرس آیت‌الله حاج سید ابراهیم اصفهانی را می‌بیند که کنار او دراز به دراز افتیده وسعی دارد به او تجاوز کند. میرجان فریاد می‌کشد و آیت‌الله با آلت نعوذ کرده‌اش از حجره می‌براید. میرجان شب‌هنگام از مدرسه بیرون می‌شود. او در تهران به کارگری می‌پردازد و پول‌هایش را کتاب می‌خرد. سال‌ها بعد قصد وطن می‌کند اما محمدعلی ماما به او می‌گوید که مولوی تورگل دیگر قوماندان قدرتمندی شده و بر ارزگان حکومت می‌راند. میرجان ناگزیر بجای ارزگان به پشاور می‌رود. آنجا زبان خارجه می‌خواند و فقر را تجربه می‌کند. میرجان در پشاور کامل خان را می‌بیند که همچون پدرش لنگی بسته است و همچون استادش مولوی تورگل از فراز مینی بس فرسوده برای سه مرد گنه‌کار حکم شرع را ابلاغ می‌کند. میرجان می‌ترسد و خود را به او نزدیک نمی‌تواند.
در این قیام برعلاوه کابل هم‌زمان در سایر ولایاتی نیز راه افتیده بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ضیق وقت یعنی چه؟
ضیق وقت یعنی چه؟
هیت یعنی چه؟
هیت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز