برهمند

لغت نامه دهخدا

برهمند. [ ب َ رَ م َ ] ( ص، اِ ) به معنی برهمن است که پیر و مرشد و حکیم و دانشمند و اصیل و نجیب هنود باشد. ( برهان ). مزیدعلیه برهمن. ( آنندراج ). دانشمند هندوان. ( اوبهی ). رجوع به برهمن شود.

فرهنگ عمید

= برهمن

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) پیشوای روحانی آیین برهمایی و آنان یکی از سه طبق. مردم را در آیین برهمایی تشکیل میدهند. توضیح معرب این کلمه نیز ( برهمن ) و جمع آن ( براهمه ) است.

فرهنگ اسم ها

اسم: برهمند (پسر) (سانسکریت)
معنی: برهمن

جمله سازی با برهمند

غلامرضا برهمند نقد مفصلی بر این کتاب نوشته‌است.
و در تفسير قمى در ذيل جمله (والمرسلات عرفا) گفته: اين آيات تابع يكديگر ومترتب برهمند.
در بنارس برهمندی محترم سر فرو اندر یم بود و عدم
برهمندی را به دل در جای کن سود کی داردت شخص برهمند