گشت یک روزۀ ساحلی
جمله سازی با گشت یک روزۀ ساحلی
پدید گشت یکی آهوی در این وادی به چشم آتش افکند در همه نادی
همی گشت یک چند بر سر سپهر دل زال آگنده یکسر به مهر
گر سوز ناله ام بود این بهر آشیان گیرم که جمع گشت یکی مشت خس مرا
پس آن گه گشت یک غوغای عامی به هم افتاده در هم خلق خامی
رو بشارت بزن، که گشت یکی با غلام خود آن امیر امروز
وز رنج روزگار چو جانم ستوه گشت یک چند با ثنا به در پادشا شدم