بی فائده

در زبان فارسی، واژگان متعددی برای بیان مفهوم بی‌فایده به کار می‌روند که هر کدام بار معنایی و کاربرد ویژه‌ای دارند. مفاهیمی چون غیرمفید، نابود، ناسودمند و عبث همگی به شکلی به فقدان سودمندی یا ارزش اشاره دارند. این واژگان در بافت‌های گوناگون، از مکالمات روزمره گرفته تا متون ادبی و رسمی، برای توصیف اموری که سودی عاید نمی‌کنند یا نتیجه مطلوب را به همراه ندارند، استفاده می‌شوند. درک تفاوت‌های ظریف میان این مترادفات به غنای بیان و دقت در انتقال مفهوم کمک شایانی می‌نماید.

عبارت کار بی‌فایده یا امر دالغ به اموری اطلاق می‌شود که صرف وقت و انرژی را می‌طلبد، اما هیچ‌گونه نتیجه یا دستاورد قابل توجهی در پی ندارد. این مفهوم می‌تواند شامل تلاش‌هایی باشد که از ابتدا محکوم به شکست هستند، یا فعالیت‌هایی که در طول زمان ارزش یا کارایی خود را از دست داده‌اند. در جوامع مدرن، جایی که زمان و منابع سرمایه‌های ارزشمندی محسوب می‌شوند، شناسایی و اجتناب از کارهای بی‌فایده از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این امر نه تنها به بهره‌وری فردی و سازمانی می‌افزاید، بلکه از اتلاف منابع جلوگیری کرده و تمرکز را بر اهداف اصلی معطوف می‌سازد.

لغت نامه دهخدا

بی فائده. [ ءِ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + فائده ) بی نفع. غیرمفید. ناسودمند. بی فایده: امر دالغ؛ کار بی فائده. ( منتهی الارب ):
کوشش بی فائده ست وسمه بر ابروی کور.سعدی.رجوع به بی فایده شود.

جمله سازی با بی فائده

چون نصیبت زین همه یک مانده ست گرد کردن این همه بی فائده ست
چون دیگران نیم که کشم روز واپسین بی فائده تأسف تقصیر ما سلف
ما را دوستی است که ریش بلند بی فائده ای دارد، ریشش چونان شب های زمستانی دراز و سرد و غم آور است.