گریه در گلو پیچیدن. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ دَ گ َ / گ ِ دَ ] ( مص مرکب ) گریه در گلو گره شدن. گلوگیر شدن گریه. حالتی است که در شدت گریه بهم رسد واز آن نفس آدمی بند میگردد. ( آنندراج ): بیاد روی تو چون گریه در گلو پیچید ز هر بن مژه طوفان نور برخیزد.طالب آملی ( از آنندراج ).با شکوه هم زبان نشود گفتگوی ما پیچیده گریه همچو نفس در گلوی ما.جلال اسیر ( ازآنندراج ).
جمله سازی با گریه در گلو پیچ
در آفتاب جمال تو تیز اگر بیند سزای خویشتنم گریه در کنار کند
نخلم از گریه در آب است و ثمر پیدا نیست تا فلک آتش آه است و اثر پیدا نیست
به پیغام بهار گریه در بوم و بر گلشن ز هر خاری برون گلهای سیراب آورد بلبل
چون شیشه می ز تلخکامی در بزم میخندم و گریه در گلویم گره است