لغت نامه دهخدا
کژچشمی. [ ک َ چ َ /چ ِ ] ( حامص مرکب )لوچی و دوبینی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به لوچی شود.
کژچشمی. [ ک َ چ َ /چ ِ ] ( حامص مرکب )لوچی و دوبینی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به لوچی شود.
لوچی و دو بینی
💡 ایده پشت زبان انتقال ثبات برای نخستین بار در طراحی و کاربرد یک بهینهساز چشمی با قابلیت هدفگیری مجدد شرح داده شد.
💡 تحیر عذرخواهست از خیال گردش چشمی که با این سرگرانیگرد دل گردیدنت نازم
💡 گسستم از عزیزان رشته امید، تا دیدم که سازد تنگ چشمی قیمت افزون عقد گوهر را
💡 نباشد دیده های شرمگین را بهره از روزی تهی چشمی زنعمت قسمت سرپوش می باشد
💡 چشمی نمیتوان داشت در راه هر مسافر گوشی نمیتوان داد بر بانگ هر منادی