کنار اب

لغت نامه دهخدا

( کنارآب ) کنارآب. [ ک َ / ک ِ ] ( اِ مرکب ) مبال. آبخانه. مبرز. مستراح. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کنارآب رفتن؛ مستراح رفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( کنار آب ) مبال. آبخانه. مبرز

جمله سازی با کنار اب

پیش آن لب زار می میرم، زهی حسرت! که من تشنه لب جان بر کنار آب حیران می دهم
در لهجه محلی قدیم این منطقه به کنار بر و به آب وات می گفتند که تلفظ صحیح آن بَرِ وات به معنای کنار آب است.
یکی از یاران هرثمه او را نجات داد و امین نیز با شنا، خود را به کنار آب رساند.
سهل باشد گر کنار ما گرفت از گریه آب بر کنار آب چون گل گر توان بنشاندنش
علمدار سپاه و ساقی بزم وفا عباس کنار آب، لب تشنه دو دست از تن جدا دارد