لغت نامه دهخدا کمر سخت کردن. [ ک َ م َ س َ ک َ دَ] ( مص مرکب ) استوار بستن کمربند بر میان. کمربند رامحکم بر میان بستن انجام دادن کاری را: برآمد چو خورشید بالای تخت فلک در غلامی کمر کرده سخت.نظامی.
جمله سازی با کمر سخت کردن کمر سخت کن گرز را پیش دار دلیری و فرهنگ با خویش دار جوان دلاور کمر سخت کرد سواره شد از ره برآورده گرد به کین دردمندانش کمر سخت ز سنگ او شکسته شیشهٔ بخت