يقين از راههاى گوناگون حاصل مى شود و يقينهاىحاصل از عوامل و اسباب مختلف يكسان نيست؛ مثلا يقينى كه براى فرعون و اطرافيان وىبا مشاهده معجزه عصاى موسى حاصل شد، يقينى نبود كه آنان را از ظلمتها به نور هدايتكند. وقتى عصاى موسى به اژدهايى دمان تبديل شد و سحر ساحران را به كام خودكشيد، حقانيت حضرت موسى (عليه السلام ) براى فرعون و فرعونيان آشكار شد، اماآنان با داشتن چنين يقينى آيات روشن و روشنگر حق را انكار كردند: وجحدوا بها واستيقنتها اءنفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبة المفسدين (890). همچنين يقينعلمى عالمان بى عمل،بى اثر است، اما نور يقينى كه با چراغ عبادت پديد آيد و برجان عابد پرتو افكند، كارساز است و عابد را نجات مى دهد.
ولى بخش دوم مربوط به تجاهل مى شود يعنى انسان با آگاهى و شناختكامل، منكر واقعيات مى گردد و يا آن را تكذيب مى كند چنانكه اغلب انسانها درطول تاريخ به آن گرفتار شده و با يقين كامل از حق، آن را تكذيب مى كردند بعنواننمونه بعد از رحلت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) اكثر مسلمانان با داشتن يقينبه حقانيت خاندان عصمت و طهارت و چراغ فروزان آسمان ولايت و امامت، يعنى حضرتاميرالمؤ منين على بن ابيطالب صلوات الله عليه، آن را انكار نموده و بر خلاف يقينخودشان رفتار كردند با اينكه در كتابهاى مهم عامه، احاديث بسيارى در مورد امامت وجانشينى آن حضرت، از رسولخدا (صلى الله عليه و آله )نقل گرديده ولى در اثر سُلط هواهاى نفسانى مفاد رواياتى را كه خودشان نوشته اندمبنى براينكه حق با على (عليه السلام ) و على (عليه السلام ) با حق است و و.....قبول نكرده بلكه در مقام عمل منكر آن مى شوند، و كسانى كه اين حديث شريف و نظائر آنرا نقل كرده اند عبارتند: تاريخ بغداد 14/14، مستدرك حاكم 3/119 مجمع الزوائد7/235 كنزالعمال 6/157، صحيح ترمذى 2/298،ملل و نمل 1/103.