چادر به یک شاخ افکندن. [ دَ / دُ ب ِ ی ِ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به یک سو زدن چادر رعنائی و خودنمائی را. دور کردن چادر. ( آنندراج ). رجوع به یک شاخ شود: کشیده برقع از رخساره گستاخ فکنده چادر از شوخی به یک شاخ.اشرف ( از آنندراج ).بر نخل هر شکوفه در این باغ لیلی است کز خیرگی فکنده بیک شاخ چادرش.صائب ( از آنندراج ).
جمله سازی با چادر به یک شاخ
تو چو غنچه زیر چادر به هزار ناز خفته من منتظر همه شب مترصدم صبا را
این کشتیها حامل کمکهای پزشکی، دارویی و غذایی به باریکهٔ غزه بودند که در کشتیهای ترکیه تعداد زیادی از چرخهای مخصوص معلولان (ویلچر) و چادر به منظور برپایی بیمارستانهای صحرایی و نیز لوازم تحریر و تجهیزات ورزشی و پزشکی و مواد ساختمانی برای مردم غزه وجود داشت.
فاضل بنانى فرمود: يك قطعه از چادر به اينجانب رسيد. وى افزود: مشاهده نمودم كهپدر و برادر آن زن، اين بار با احترامات فائقه، آن زن را به سوى خانه اش هدايت مىكردند.
بیشترشان حتی نمیدانستند چه بپوشند، زیرا لباسهایی که تا آن زمان زیر چادر به تن میکردند و دیده نمیشد، برای حضور در اجتماع مناسب نبود.
جلوۀ بارز حمیت مذهبی اهالی چهارمنار را میتوان در پوشش زنان این محله مشاهده نمود؛ به گونهای که قریب به اتفاق زنان چهارمناری از چادر به عنوان پوشش استفاده میکنند و ساکنان این محل، به ویژه سالمندان، به سختی حضور زنان غیرچادری را در محله خود برمیتابند. در باور برخی از ایشان، زن غیرچادری که در گویش محلی «فُرمی» یا «مانتویی» نامیده میشود، نمادی از زن غیراصیل و بیهویت است.