خاک زمین آدابگر پی سپر توانکرد ای تخم آدمیت بر سرگذار پا را
مقدم اهل خرد غالیهبو بسکه به باغ عطرگل در قدم پی سپر آمیختهاند
پی سپر سبزه بهار توام شوخی از طینتم نیاید راست
ناوک او را سر مه پی سپر نی زده بر ناوک و بر نی سه پر
پی سپر از نور خورت شبهه ها نور بر از خاک درت جبهه ها
هر چند سبک میگذرم از سر هستی چون رنگ همان پی سپر گردش حالم