پسر نوح در تلاش بود تا از طوفان نجات یابد و به کوهی پناه ببرد. او گفت: به زودی به کوهی میروم که مرا از آب نجات دهد! اما نوح به او پاسخ داد: امروز هیچ چیز نمیتواند تو را از فرمان خدا نجات دهد، جز آن کس که او رحم کند. در این لحظه، موجها میان آن دو حائل شد و پسر نوح در زمره غرقشدگان قرار گرفت. نوح، فرزندش را که در دوردستها ایستاده بود، صدا زد و با کلماتی محبتآمیز به او گفت: ای پسرم، با ما سوار بر کشتی شو و از کافران دوری کن، وگرنه در عذاب آنها شریک خواهی شد. این کلام نوح نشاندهنده عشق و محبت پدرانهاش بود.
نوح در اینجا به پسرش یادآوری میکند که اگر او به کفر درونیاش پی میبرد، هرگز او را دعوت به سوار شدن بر کشتی نمیکرد. پسر نوح در پاسخ به دعوت پدرش گفت که به کوهی خواهد رفت تا از آب حفظ شود، اما نوح به او یادآوری کرد که امروز هیچ کوهی نمیتواند او را نجات دهد. در واقع، در آن زمان، تنها پناهگاه واقعی، پناه بردن به خدا بود.
این گفتگو نشان میدهد که سرزمینی که نوح و قومش در آن زندگی میکردند، کوهستانی بوده و رفتن به بالای کوهها کار دشواری نبوده است. اما در نهایت، نجات حقیقی تنها در گرو ایمان و اطاعت از خداوند است و این درس بزرگی است که در داستان نوح نهفته است.