پل مغاک
فرهنگ فارسی
جمله سازی با پل مغاک
چو تو کشته اکنون چه یک مشت خاک بزرگان بایوان تو اندر مغاک
هر کجا پایت خورد غوطه به خاک کن به ناخن های دست آن را مغاک
سوختم در آتش عشقت چنان کز بعد مرگ جای گردم دود خواهد خاست چون تیغ از مغاک
به حسرتش ز جهان برد و در مغاک انداخت دریغ آن صنم گلعذار سیم وجود
از ایران برآرم یکی تیره خاک بلندی ندانند باز از مغاک
پس از سه روز با مداد شیعیان گردید تن مطهر او را مغاک خاک مهاد
یا ز بالای فلک یا زیر خاک تا شوی گاهی زبر گاهی مغاک