پر عطری

لغت نامه دهخدا

پرعطری. [ پ ُ ع ِ /ع َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی پرعطر:
جُنبید سر خجسته نتواند
بر گردن کوتهش ز پرعطری.منوچهری.

فرهنگ فارسی

خوشبویی بسیار عطری.

جمله سازی با پر عطری

قنوج به دلیل عرقیات خوشبو و بازار تنباکو، عطریات و گلاب خود شهرت دارد.
ماهی که مهربان نشد از یاد رفتنی است عطری نماند از گل رنگین که بو نبود
بهار حلقش عطری فشاند بر عالم که هر کجا خس و خاریست همچو گل بویاست
اسانس‌های روغنی مایعات فرّار، منعکس‌کنندۀ نور، از نظر نوری فعال، شبیه روغن‌ها با عطری کاملاً اختصاصی هستند و در بسیاری از گیاهان تولیدات فرعی متابولیسم ثانوی را تشکیل می‌دهند.
هر که عطری فکند بر در خاک کویت روز محشر چه غم آن بی سرو پا را ز گناه
چون فتیله عنبر پای تا به سر عطری شب‌کلاه زرّینی جامه صندلی پوشی