ناحیۀ بی نام
جمله سازی با ناحیۀ بی نام
که گر زندگانیت مانده ست بیش نمیری تو بی نام و فرزند خویش
در عالم اگر هزار کامست مرا بی نام تو سر بسر حرامست مرا
امروز نشد نام و نشان دل من گم تا بود دل گم شده، بی نام و نشان بود
کسی نیست بیآز و بی نام و ننگ همان آشتی بهتر آید ز جنگ
عشق نپذیرد هستی و پرستیدن نفس ما ازین معنی بی نام و نشان آمدهایم
چون مرا نام و نشان نیست پدید دم ز بی نام و نشان خواهم زد