ببین به بزر قطونا که وقت خاییدن خمیر مایه زهرست و هست در جلاب
شکر نگر تو نو به نو آواز خاییدن شنو نی این شکر را صورتی نی طوطیان را آلتی
به دندان خواست خاییدن لبش را نه تنها لب که سیب غبغبش را
میخاید چون اشتر یعنی که دهانم پر خاییدن بیلقمه تصدیق ذقن دارد
ندارد چاره دیوانه به جز زنجیر خاییدن حلالستت حلالستت اگر زنجیر میخایی
گفت دندانم ز خوردن گشته سست ناید از وی شغل خاییدن درست