فیروز اختر

لغت نامه دهخدا

فیروزاختر. [ اَ ت َ ] ( ص مرکب ) پیروزاختر. ( فرهنگ فارسی معین ). پیروزبخت. فیروزبخت. رجوع به فیروزبخت شود.

فرهنگ فارسی

پیروز اختر.

جمله سازی با فیروز اختر

💡 اختر فیروز او از همه فیروزتر گوهر والای او از همه والاتر است

💡 چاره ای کن غم و اندوه و جگر سوز مرا روشنی ده ز کرم اختر فیروز مرا

💡 مالک اختر فیروز ملک ناصردین که به هر کار خدا خواست مبارک فالش

💡 با چنین اختر فیروز و به این استعداد حیف باشد که تو را عزم گرانجان گردد

💡 در شب تاریک فکرت رغم انف روزگار اختر فیروز روزم روشنایی می‌کند