فروغ گرفتن

لغت نامه دهخدا

فروغ گرفتن. [ ف ُ گ ِ رِت َ ] ( مص مرکب ) رونق گرفتن.آراسته شدن:
اگر کشور از من نگیرد فروغ
بگوی، و مگوی ایچ گونه دروغ.فردوسی.فروغ از تو گیرد روان و خرد
انوشه کسی کو خرد پرورد.فردوسی. || شاد شدن و به چیزی امید بستن:
که من زین سخنها نگیرم فروغ
نگردم به هر جای گرد دروغ.فردوسی. || اعتبار یافتن. ( یادداشت بخط مؤلف ):
هر آن کس که بسیار گوید دروغ
به نزدیک شاهان نگیرد فروغ.فردوسی.رجوع به فروغ شود.

فرهنگ فارسی

رونق گرفتن. آراسته شدن

جمله سازی با فروغ گرفتن

حسين بن على عليهما السلام در اين خطبه شريفه جوانب مختلف اجتماعى، مذهبى دوران پساز شهادت اميرمؤ منان و علت تسلط معاوية بن ابى سفيان بر جامعه اسلامى و انگيزه بهدست گرفتن اين دشمن ديرينه اسلام سرنوشت مسلمين را مطرح نموده، آنگاه به خطراتىكه آينده اسلام را تهديد مى كند اشاره نموده و زنگ خطر را به حركت درآورده كه اگرمسلمانان قيام نكنند و سران قوم و آگاهان ملت به خود نيايند و وظيفه خود را انجام ندهندنه تنها چراغ پرفروغ رسالت بى فروغ بلكهمشعل فروزان نبوت با دست دشمنان به خاموشى خواهد گراييد، فرزند اميرمؤ منان بدينگونه صداى مظلوميت قرآن و عترت را به حاضرين ابلاغ فرموده كه آنان نيز در سطحكشور اسلامى و تا آنجا كه امكان دارد به افراد متعهد ابلاغ و مسلمانان را از اين خطرآگاه سازند.
روشن شدن راه منافقان با فروغ برق آسمان، با كلمه كلما و تاريك شدنآن با كلمه اذا بيان شد. سر تفاوت تعبير آن است كه كلما براى استمراراست و اذا وقتيه فجائيه (ناگهانى ) است و چون انتظار مسافر راه پيما آناست كه همواره راهش روشن باشدت فروغ بخشى برق با تعبير كلما بيان شد و چونمسافر از ظلمت صحنه، هراسناك مى شود، از پايان گرفتن برق و برچيده شدن دفعىفروغ آن با اذاب وقتيه فجائيه ياد كرد.