لغت نامه دهخدا
( عقیق آگین ) عقیق آگین. [ ع َ ] ( ص مرکب ) عقیق نشان. آکنده از عقیق:
تا بدان وقتی که همچون گوی سیمین گشت سیب
نار همچون حقه گرد عقیق آگین شود.فرخی.
( عقیق آگین ) عقیق آگین. [ ع َ ] ( ص مرکب ) عقیق نشان. آکنده از عقیق:
تا بدان وقتی که همچون گوی سیمین گشت سیب
نار همچون حقه گرد عقیق آگین شود.فرخی.
( عقیق آگین ) عقیق نشان آکنده از عقیق
💡 درخت گل همی ماند عقیق آگین عماری را بر او پاشیده چشم ابر در شاهواری را
💡 تا بدان وقتی که همچون گوی سیمین گشت سیب نار همچون حقه گرد عقیق آگین شود