خوشمزگی کردن

لغت نامه دهخدا

خوشمزگی کردن. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ زَ / زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مزاح کردن. اِحماص. شوخی کردن. لودگی کردن. ظرافت طبع بخرج دادن. مسخرگی کردن.

فرهنگ فارسی

مزاح کردن احماص

جمله سازی با خوشمزگی کردن

این نام ظاهر برگرفته از یک داستان ترکی دربارهٔ یک امام است به علت خوشمزگی زیاد این غذا که توسط همسرش طبخ شده بود غش کرده‌است. گرچه برخی حساب‌های طنز هم علت غش کردن وی را آگاهی او از هزینه مواد مصرف شده و میزان روغن استفاده شده در طبخ این غذا ذکر می‌کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال ابجد فال ابجد فال تاروت فال تاروت فال مکعب فال مکعب