خوش سر و وضع

لغت نامه دهخدا

خوش سر و وضع. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ رُ وَ ] ( ص مرکب ) خوش ریخت. خوش لباس. آنکه لباس خوب پوشد. مرتب. شیک.

جمله سازی با خوش سر و وضع

خانقاه نعمت الله را صفائی دیگر است خوش سر آبی و خوش بستانسرائی دیگرست
خانقاه نعمت‌اللّه را صفائی دیگر است خوش سر آبی و خوش بستان سرابی دیگر است
کارم اینست که در راه غمش سربازم با بلای عجبی خوش سر کاری دارم
جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است
گه به پای کاکلش افتم گهی در پای زلف خوش سر وکاری مرا افتاد با افتادگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال راز فال راز فال چای فال چای