خط حوادث

لغت نامه دهخدا

خط حوادث. [ خ َطْ طِ ح َ دِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از معدوم شدن حوادثات باشد. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کنایه از معدوم شدن حوادثات باشد

جمله سازی با خط حوادث

شـكـيـبـائى در بـرابر حوادث سخت و طوفانهاى سنگين نشانه شخصيت و وسعت روح آدمىاست، آنچنان وسعتى كه حوادث بزرگ را در خود جاى مى دهد و لرزان نمى گردد.
اين بود اجمالى از حوادث بصره پيش از ورود اميرالمؤ منين - عليه السّلام - به آنجا.
با حوادث بس که عادت کرده ام در خانه ام انتظار سیل دایم چشم روزن می کشد
خنده بر سیل حوادث می‌زنم چون کبک مست داده‌ام از سخت‌جانی پشت بر کهسار خویش
به جای آن که با استمداد از حافظه ام به نقل یک به یک حوادث بپردازم، از روی یاداشتهایی که در زمان رویدادها تهیه کرده ام آنچه را که اتفاق افتاده قرائت می کنم.
شور سیلاب حوادث سنگ را بیدار کرد تا به کی از خواب غفلت چشم نگشاید کسی؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گولاخ
گولاخ
دپارتمان
دپارتمان
رویداد
رویداد
گرایش
گرایش