خر دشتی

لغت نامه دهخدا

خر دشتی. [ خ َ رِ دَ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) خر وحشی. فراء. یحمور. عیر. بنات سعدة. بنات کداد. خرگور. گور. گورخر، عِلْج. ( یادداشت بخط مؤلف ). خر صحرائی و وحشی. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با خر دشتی

خانی، روستایی است از توابع بخش کاکی در شهرستان دشتی استان بوشهر ایران.
نسازد برق همچون شمع مجلس گرم صحبت را کجا از مرغ دشتی جلوه طاووس می آید
مقاتلیها ـ از روستایی به نام مقاتل یکی از روستاهای دشتی به چاوشی آمده‌اند و اجداد و اقوام آنها در روستای مقاتل هستند.
بِشَک، روستایی است از توابع بخش شنبه و طسوج شهرستان دشتی استان بوشهر ایران.
گرد بادش آسیای خون به گردش آورد دامن دشتی که شد از آب تیغش لاله زار
صفحهٔ‌ کاغذ ندارد تاب جولان شرار آه از آن دشتی‌کزو نخجیر من پیدا شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال درخت فال درخت فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت