خان و مان روفت

لغت نامه دهخدا

خان و مان روفتن. [ ن ُ ت َ ] ( مص مرکب ) خانمانی را از بیخ و بن کندن. خانمانی را بی اساس کردن:
بدوستان گله آغاز کرد و حجت خواست
که خان و مان من این شوخ دیده پاک برفت.سعدی ( ازآنندراج ).

جمله سازی با خان و مان روفت

زگاه دولت افراسیاب دودهٔ او امیر و شاه و ملک بوده‌اند و خان و تَکین
ای چشم دیده ای که چه کردی به جای دل زین کرده، خان و مان تو دایم سیاه باد
بی‌تعلق عالمی دامان دشت ناز داشت آرزوی خان و مان‌پرداز زندان‌ کرد طرح
بندگان از خدمت تو نام و نان اندوخته چاکران از نعمت تو خان و مان آراسته
سیدا مردم چرا بر خان و مان دل بسته اند دار دنیا پیش دار آخرت دارالفناست