خام عقل

لغت نامه دهخدا

خام عقل. [ ع َ ] ( ص مرکب ) خام رای. ناقص رای. آنکه سودای ناپخته در سر پروراند. نعت است مر صاحب رای خام را.

فرهنگ فارسی

خام رای ناقص رای

جمله سازی با خام عقل

ز گرمیش همه ساز عیش گرم ز خامیش همه کار عقل خام
جوانان، اگر در زندگى دوستدار خوشبختى و سعادت و خواهان پيروزى و كاميابىهستند، بايد با كمك ايمان و عقل بر عواطف خود چيره شوند و هرگز تسليم بى قيد وشرط احساسات خام و سوزان خويش نگردند و بااعمال ناروا، سعادت خود و دگران را تباه نسازند
عقل زاهد می‌کند گر ترک این سودای خام جنس بالا دستی از بازار مینا می‌برد
ملک را بی‌کلک تو بازار کند عقل را بی‌رای تو اندیشه خام