خار در راه شکست

لغت نامه دهخدا

خار در راه شکستن. [ دَ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) محافظت کردن. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ):
مرا تا خار در ره می شکستی
کمان در کار ده ده می شکستی
چو کارم را برسوائی فکندی
سپر بر آب رعنائی فکندی.نظامی ( از انجمن آرای ناصری ) ( خسرو و شیرین ).|| خار چیدن. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). || مهم مشکل پیش مردم نهادن باشد. ( انجمن آرای ناصری ). رجوع به خار شود.

جمله سازی با خار در راه شکست

پیش ازان کز خواب سنگین توتیا گردد تنم خار در چشم شکر خواب فراغت می زنم
لاله رویی آمد و آتش به داغم کرد و رفت خار در پیراهن گلهای باغم کرد و رفت
ز روزگار خرابم کسی شود آگاه که خار در جگر و قفل بر دهن دارد
نیش مژگان در دلم چندی بحسرت میشکست خار در دل کاشتم تا گلعذار آمد بدست
خار در دل گر بدیدی هر خسی دستْ کِی بودی غمان را بر کسی؟
چنان خار در گل ندیدم که رفت که پیکان او در سپرهای جفت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
جنگ اول، به از صلح آخر
جنگ اول، به از صلح آخر
قرین
قرین
پومپویر
پومپویر
اسرع وقت
اسرع وقت