تباه چشم

لغت نامه دهخدا

تباه چشم. [ ت َ چ َ ] ( ص مرکب ) آنکه چشم او تباه شده بعلت.اَدوَش. دوشاء. رجوع به تباه و ادوش و دوشاء شود.

فرهنگ فارسی

آنکه چشم او تباه شده بعلت ادوش دوشائ.

جمله سازی با تباه چشم

از آنکه نرگس لختی به چشم تو ماند دلم به نرگش بر شیفته شده ست و تباه
چرا نهاد دو مار تو بر زمرد سر گر از زمرد گردد دو چشم مار تباه ؟
بپوش چشم ز پندار و عجب، کاین دو شریک بر آن سرند، که تا فرصتی تباه کنند
از خاک غیر نرگس بیمار بر نخاست تا چشم ما گریست به حال تباه خویش
نه چشم از دمه دیدست حال شخص تباه نه گوش درک زنخ بند کرده شکوی را
ز چین زلف نسیمی نزد به موج عذار سفینه مردم چشم مرا تباهی کرد