تب ریختن

لغت نامه دهخدا

تب ریختن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) پایان یافتن تب. قطع شدن تب. دور شدن تب:
اگر گرد رهشان شود بیشه گرد
تب از پیکر شیر ریزد چو گرد.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

پایان یافتن تب قطع شدن تب دور شدن تب.

جمله سازی با تب ریختن

متأسفانه در این ناحیه به دلیل عدم فرهنگ صحیح استفاده از پارک و کارهایی نظیر روشن کردن آتش زیر درختان، کندن پوست درختان با چاقو، ریختن زباله و استفاده از تفنگ‌های ساچمه‌ای محیط زیست تخریب می‌شود.
جان خسرو دل خسته را خون ریختن فرموده است خلقی به منت یک طرف، آن شوخ تنها یک طرف
راه سنتی تهییه آن ریختن شکر در روی ماهی‌تابه با شعله ی کم هست.شکر ها آب میشود و تبدیل به پولکی میشود.
ترک چشمت گر نخواهد خون مردم ریختن در کفش ز ابرو و مژگان این کمان، تیر چیست
تا بر درت هر کس روان چون آب چشمم نگذرد بر خاک آن ره خارها خواهم ز مژگان ریختن
ترک من تیغ به کف، بر زده دامن برخاست جان فدایش که به خون ریختن من برخاست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پیشه یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز