لغت نامه دهخدا
بهاراندام. [ ب َ اَن ْ ] ( ص مرکب ) زیبااندام. خوش اندام. ( فرهنگ فارسی معین ):
بهاراندام سروی پیرهن چاکم چو گل دارد
که رنگ ساعد او آستین را گل بدامان کرد.محمداسحاق شوکت بخاری ( از آنندراج ).
بهاراندام. [ ب َ اَن ْ ] ( ص مرکب ) زیبااندام. خوش اندام. ( فرهنگ فارسی معین ):
بهاراندام سروی پیرهن چاکم چو گل دارد
که رنگ ساعد او آستین را گل بدامان کرد.محمداسحاق شوکت بخاری ( از آنندراج ).
( صفت ) زیبا اندام خوش اندام.
💡 خوش بود باده گلرنگ در ایام بهار خاصه در سایه گلهای تر اندام بهار
💡 نخستین اسباببازیها از مواد طبیعی مانند سنگ، چوب و خاک رس ساخته شده بودند. هزاران سال پیش، کودکان مصری با عروسکهایی بازی میکردند که موهای مصنوعی و اندامهای قابلحرکت داشتند و از سنگ، سفال و چوب ساخته شده بودند. با این حال، شناسایی قطعی اسباببازیها در مصر باستان در رکوردهای باستانشناسی بسیار دشوار است. مجسمههای کوچک و مدلهای یافتشده در مقبرهها معمولاً به عنوان اشیاء آیینی تفسیر میشوند؛ آنهایی که از سایتهای مسکونی یافت میشوند، بیشتر به عنوان اسباببازی شناسایی میشوند. اینها شامل چرخدندههای چرخان، توپهای بهاری و مدلهای چوبی حیوانات با قطعات متحرک هستند.