بساط کردن

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م. ) اسباب عیش و نوش را فراهم کردن.

ویکی واژه

اسباب عیش و نوش را فراهم کردن.

جمله سازی با بساط کردن

تو کئی کمال باری که بساط قرب جوئی بحد گلیم باید پی خود دراز کردن
به هر وحشت جنونم‌ گر بساط الفت آراید صدا از خانهٔ زنجیر نتواند سفر کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال احساس فال احساس فال سنجش فال سنجش فال تماس فال تماس