بر رضا رفتن

لغت نامه دهخدا

بر رضا رفتن. [ ب َرْ، رِ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) رفتن برخشنودی و رضایت کسی. || موافق رضا کار کردن. ( آنندراج ):
غمگین مباش زود نظیری فرا دهند
چون بنده مطیع همه بر رضا رود.( آنندراج از غوامض سخن ).

فرهنگ فارسی

رفتن بر خشنودی و رضایت کسی یا موافق رضا کار کردن.

جمله سازی با بر رضا رفتن

ولی به حکم قضا بر رضا چه چاره بود چو هست حکم قضا گو بدین قدر برود
فعلی که نه بر رضا تو نیست روا قولی که نه از کلام تو نیست صحیح
ابوعثمانرا پرسیدند از قول پیغامبر صلّی اللّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اَسألُکَ الْرّضا بَعْدَ القَضَا گفت زیرا که رضا پیش از قضا عزم بود بر رضا و رضا پس از قضا رضا آن بود.
ای شاخ گل، به صحبت بلبل سری بکش بسیار بر رضای دل باغبان مباش
ای شاخ گل به صحبت بلبل سری بکش بسیار بر رضای دل باغبان مباش
چون نیست خوی تو که روی بر رضای کس راضی شدم که هر چه دلت خواهد آن کنی