بخیل شدن

لغت نامه دهخدا

بخیل شدن. [ب َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) زفت و ممسک شدن. بخیل گشتن. تشدد. لحز. حصر. ( تاج المصادر بیهقی ). استقفال. تلحز.( منتهی الارب ). اکداء. ( یادداشت مؤلف ):
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل.سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

زفت و ممسک شدن بخیل گشتن.

جمله سازی با بخیل شدن

می شود مال بخیلان باد دستان را نصیب خرده گل عاقبت خرج صبا خواهد شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شی یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
عظمت یعنی چه؟
عظمت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز