بادام یار
فرهنگ فارسی
جمله سازی با بادام یار
مرا ز شیوه ی بادام و شکل پسته و گل خیال چشم و لب و روی یار می آید
زهر چشم یار کم از خنده شیرین نشد قند تلخی دور از بادام نتوانست کرد
جز من که یار را به نگه صید کرده ام بادام عنکبوت که عنقا گرفته است؟
چارهٔ سودای من بیدل ز چشم یار پرس عشق در مغز جنون پرورده بادام مرا
از سنگ سخت تر سخنان در سر شراب چشم و دهان یار به بادام و پسته گفت!