اهن داغ

لغت نامه دهخدا

( آهن داغ ) آهن داغ. [ هََ ] ( اِ مرکب ) عمل سوختن جزئی از پوست تن جانور را با آهن تفته برای نشان و علامت یا مداوا و چاره دردی. کَی. کاویا. || آهنی که برای داغ کردن بکار است. داغینه. || عمل فروبردن آهن تفته در آب. آهن تاب.
- آهن داغ کردن آبی را؛ آهن تاب کردن آن.

فرهنگ معین

( آهن داغ ) ( ~. ) (اِمر. ) ۱ - داغ کردن بخشی از پوست تن جانور با آهن تفته برای نشان گذاشتن یا مداوا. ۲ - فرو بردن آهن تفته در آب.

فرهنگ عمید

( آهن داغ ) اثر سوختگی بر نقطه ای از پوست بدن کسی یا حیوانی با آهن گداخته برای علامت گذاشتن یا درمان درد.

فرهنگ فارسی

( آهن داغ ) ( اسم ) ۱ - عمل سوختن جزوی از پوست تن جانور با آهن تفته برای نشان گذاشتن یا مداوا. ۲- عمل فرو بردن آهن تفته در آب آهن تاب.

جمله سازی با اهن داغ

هنگامی که شیمیدانان دیگر بعداً نشان دادند که آب هنگام سوزاندن هیدروژن تولید می شود و زنگ زدن فلزات به آنها وزن اضافه می کند و عبور آب از روی آهن داغ هیدروژن می دهد، شیله نظریه خود را اصلاح کرد تا پیشنهاد کند که اکسیژن نمک (یا "اصل شور" آب است). و هنگامی که به آهن اضافه می شد، آب تولید می شد که به عنوان زنگ وزن آهن را اضافه می کرد.
مشركان زره آهنين در بر غلامان مى كردند و آنها را در ميان آفتاب داغ و روى ريگهاى تفتيدمى انداختند تا اينكه پوست بدنشان بسوزد. برخى را با آهن داغ شده مى سوزاندند وبه پاى بعضى طناب مى بستند و آنها را روى ريگهاى سوزان مى كشيدند.
دانشجویان مهارت‌های جراحی را روی اسب‌هایی که به‌هوش بودند انجام می‌دادند. اسب‌ها و قاطرهای از کار افتاده را هر هفته از ۹ صبح با جراحی‌های کوچک‌تر از ناحیه گردن و پا و دم شروع کرده تا اواسط روز به جراحی‌های جدی‌تر مانند قطع اعصاب و سوزاندن با آهن داغ و برداشتن سنگ می‌رسیدند. کلاس تا ۵ عصر ادامه داشت و در آخر اگر جانور از درد و خون‌ریزی نمرده بود، او را به داخل حیاط کشیده و از بین می‌بردند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محتمل
محتمل
اسکل
اسکل
روز جاری
روز جاری
فال امروز
فال امروز