ازاده دل
فرهنگ فارسی
فارغ بال حلال زاده
جمله سازی با ازاده دل
آزاده دل آن است که در ترک تعلق گر در خم نیلش فکنی، رنگ نگیرد
زایران راهم از او نعمت و هم دانش وانگه از منت آزاده دل و گردن
ای جوانمردی آزاده دلی نیکخویی که ترا یار نیابند به هر هفت اقلیم
چون گل هوای اطلس شاهی نکرده ام آزاده دل چو سرو کهن زنده بوده ام
چون سلسله عشق سراسر همه قیدست آزاده دل آن قوم که در قید جنونند