از ان وقت

لغت نامه دهخدا

( از آن وقت ) از آن وقت. [ اَ وَ] ( ق مرکب ) از آنگاه.
- از آن وقت باز؛ مُنذُ. مُذ. از آن زمان پس.

فرهنگ فارسی

( از آن وقت ) از آن زمان پس

جمله سازی با از ان وقت

بعد از ان آن شاه و آن لشکر تمام جمله مردند و نماند از خاص و عام
نرگس بباغ در همه تن چشم از ان کش میل دل بسوی تماشا همیکشد
در آب زندگانی موی آتش دیده را ماند رگ جانی که پیچ و تاب از ان موی کمر گیرد
زهی نادان که در جسمی بمانده از ان اینجا تو بی اسمی بمانده
چو رای خواجه میلش زی بلند یست از ان طبعم چنین جویای سروست
چو بحر بر سر از ان کف زنم که از کف من دری فتاده که در هیچ کان و معدن نیست