اتش گوی

فرهنگستان زبان و ادب

آتش گوی
{bolide} [نجوم] شهابی بسیار پرنور که منفجر و تکه تکه می شود و گاه صدای انفجار آن پس از مدتی به گوش می رسد

دانشنامه آزاد فارسی

آتشگوی. آتَشْگوی (fireball)
در اخترشناسی، شهابیبسیار درخشان. غالباً به قدری درخشان است که در نور روز دیده می شود و گاهی به صورت شهاب سنگسقوط می کند. بعضی از آتشگوی ها از ماهواره هایا دیگر قطعات موجود در فضا منشأ می گیرند و با رسیدن به جوّ زمین برافروخته می شوند.

جمله سازی با اتش گوی

خواه آتش گوی و خواهی قرب، معنی واحد است قرب شمع است آنکه خاکستر کند پروانه را
بنشینم اگر بر سر آتش گویی برخیزم اگر از سر جان فرمایی
بنشینم اگر بر سر آتش گویی برخیزم اگر از سر جان فرمایی
تا در سرِ من نشست ناگه آتش گویی تو که دل بود که از من برخاست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مجال
مجال
چیپ
چیپ
شهرت
شهرت
گوز
گوز