اتش گر

لغت نامه دهخدا

( آتش گر ) آتش گر. [ ت َ گ َ ] ( ص مرکب ) خالق آتش:
خورشید صانع است مر آتش را
بشناس زآتش ای پسر آتش گر.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

( آتش گر ) خالق آتش

جمله سازی با اتش گر

نی نی که زبان من بسوزد ز آتش گر برگویم ز سرگذشتی که مراست
به خنجر گر برآرند دیدگانم در آتش گر بسوزند استخوانم
بر آتش گر ببینی گل بروید به آب ار بنگری پستی نجوید
در آتش گر ببینی چون خلیلش نشسته چون خضر بر فرش خضراست
چه گفت آتش گر هیبتش نه یار شدی مرا به سوزش تیره تر از دخان شدمی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آموزگار
آموزگار
گولاخ
گولاخ
ممنون
ممنون
حق الزحمه
حق الزحمه