سلمویه

لغت نامه دهخدا

( سلمویة ) سلمویة. [ س َ ی َ ] ( اِخ ) ابن بنان. عالم و طبیعی دان فاضل و در خدمت معتصم بود و معتصم تا آن حد بوی معتقد بود که چون سلمویة درگذشت، گفت: عنقریب من نیزبدو ملحق گردم چه او مرا زنده نگاه میداشت و تدبیر جسم من میکرد. وی در سال 225 هَ. ق. درگذشته است. ( از ابن الندیم ). رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 380 شود.

فرهنگ فارسی

ابن بنان عالم و طبیعی دان فاضل و در خدمت معتصم بود و معتصم تا آن حد بوی معتقد بود که چون سلمویه در گذشت گفت عنقریب من نیز بدو ملحق گردم چه او مرا زنده نگاه میداشت و تدبیر جسم من میکرد.

جمله سازی با سلمویه

سَلْمَوَیْه بن بُنان‌ پزشک مسیحی (نسطوری‌) ایرانی که در زمان مأمون و معتصم برآمد و پزشک مخصوص معتصم شد. در اواخر سال ۸۳۹ میلادی یا اوایل ۸۴۰ درگذشت. حنین بن اسحاق را در ترجمهٴ تدبیرالاصحا یاری کرد و بعدها به حمایت از او پرداخت. او با ابن ماسویه رقابت علمی داشت. سلمویه زیان‌بخشی داروهای تقویت‌کنندهٴ باه را کشف نمود.
سَلْمَوَیْه بن بُنان‌ پزشک مسیحی (نسطوری‌) ایرانی که در زمان مأمون و معتصم برآمد و پزشک مخصوص معتصم شد. در اواخر سال ۸۳۹ میلادی یا اوایل ۸۴۰ درگذشت. حنین بن اسحاق را در ترجمهٴ تدبیرالاصحا یاری کرد و بعدها به حمایت از او پرداخت. او با ابن ماسویه رقابت علمی داشت. سلمویه زیان‌بخشی داروهای تقویت‌کنندهٴ باه را کشف نمود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ارمنی فال ارمنی فال ای چینگ فال ای چینگ فال تماس فال تماس