دیوسر

لغت نامه دهخدا

دیوسر. [س َ ] ( ص مرکب ) دیوسار. دیوآسا. دیوسان:
که ای دوزخی بنده دیوسر
خرد دور و دور از تو آئین و فر.فردوسی.که بودی همیشه نگهبان روم
یکی دیوسر بود بیداد و شوم.فردوسی.این دیوسران را مدار مردم
گر هیچ بدانی لطف ز دشنام.ناصرخسرو.

جمله سازی با دیوسر

یک پیچ توخالی است که از طریق جراحی با بازکردن جمجمه و گذشتن از دورامتر آن را در فضای ساب آراکنوئید قرار می‌دهند. یک سمت الکترود دارد که به ترانس دیوسر وصل است و ICP را اندازه‌گیری می‌کند و در صورت ICP مقداری از CSF را خارج می‌کند.
دانیل دیوسر (آلمانی: Daniel Deußer؛ زادهٔ ۱۳ اوت ۱۹۸۱) ورزشکار اهل آلمان است.